متنفرم از شب هایی که دیر صبح میشوند....

سیزده نحس....

نمیشه بنفش رو ببینم و یادم نیاد که عاشق رنگ بنفش بودی....

نمیتونم بلال  رو ببینمو یادت نیفتم.عاشق خوردن بلال بودی و قتی با ناخونات لای دندوناتو تمییز میکردی بنظرم تنها کسی که دوست داشت نگاهت کنه توی اون لحظه ها من بودم.....

هنوز علف هرزی که سال اول دبیرستان از وسط زمین بسکتبال مدرسه کندی و بهم دادی و گفتی پولدارشم گل رز برات میخرم رو دارم... حتی دسته گل های سالهای بعد به زیبایی اون علف نبود....

هنوز هم فقط من و مامانت هستیم که وقتی قاطی میکنی و تمام فحش های "ک" دار دنیا رو بلند بلند هوار میزنی  فقط بهت میخندیم...

هنوز .....

میدونی خره، دلم میخواست امروز مثل همه سیزده سال گذشته اولین نفری باشم که راس ساعت ٠٠:٠٠ بهت زنگ میزنه و میگه تولدت مباااااارک!!!

نمیدونم امسال اون نفر کیه؟ برام مهمم نیست. مهم اینه که حتی اخرین نفر هم نمیتونم  باشم....

بعد تلفن اخر فکر نمیکردم امروز برسه و انقدددرررررر زیااااد دلم سنگینی کنه....

همیشه در یادم خواهی ماند خل ترین دوس دنیا....